میانه ی میدان

رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست...

نونم کم بود؟ آبم کم بود؟

ی عالمه سفارش خیاطی گرفتم از استرس و فکر و خیال خوابم نمیبره!

اسمی که انتخاب کردم خوبه؟

پناه؛ اولین پناه هر آدمی لباسشه

چرا دارم این کارارو میکنم؟!

چرا استادم میگه خیلی با استعدادی و میتونی مزون بچرخونی

چرا انگار اعتیاد پیدا کردم

چرا مدام ذهنم داره میبره و میدوزه!

هنرمندا

دارم لیبل طراحی میکنم برای لباسایی که میدوزم پیشنهاد اسم دارید آیا؟

کمک!!

جذبم کرد اینگه بشه با آدمی راجب موضوعات مختلف صحبت کرد و اون اطلاعات به روزی راجبش داشته باشه جذابه برام

چند بار از کلاس تا خونه هم مسیر بودیم منو رسوند

ی مدت تصمیم گرفتم به خاطر وضع حجابش که خیلی مقید نیست و گاهی از سرش میافته سوار ماشینش نشم اما همچنان بینمون محبت هست و امیدوارم ورژن مذهبی من جذبش کنه

اماااا

چند وقت پیش براش پیام اومده بود که باید بره تعهد اخلاقی بده بابت بی حجابیش تو ماشین و یکم دلخور بود...

تو پرانتز بگم که فکر میکنم نماز هم میخونه طبق شواهد

خلاصه از اون وقت تا حالا کمی سرسنگین شده و دیگه بهم تعارف نمیکنه که برسونتم!

همینطوری تو فکر بودم چند روزی که یهو از تی وی شنیدم مردم اگر تخلفی در باب حجاب دیدن میتونن اعلام کنن!!!نکنه فکر میکنه من گزارش دادم!اصلا دلم نمیخواد بهم مثل چقل نگاه کنن!

دل من ای دل من

دلشکستگی دارم که فقط خدا میتونه بندش بزنه...

بده که بدم نمیاد آهم دامن بگیره..‌.این از دلشکستگی دل خراب کن تره...

اردی بهشتی ترین مادر دنیا

استاد اخلاق بودن.ی  بار گفتن یعنی چی مادرا برای دختراشون سبزی میخرن پاک میکنن ریز میکنن و...کم زحمتتونو کشیدن!شما باید برای مادرتون این کارارو کنید نه اون برای شما...خیلی بهم چسبید خیلی دلم خواست به مامانم برسم...

نمیگم خیلی اینکارو کردم...اما تلاشمو کردم خونه خودمونتکوندم نکردم اما رفتم خونه ی مادرمو تکوندم...

امروزم به جای اینکه جشن مفصل برای تولد بچم بگیرم تولد مفصل برای مادرم گرفتم و مهمونایی رو دعوت کردم که دوسشون داشت...

گره های کورتونو با دعای مادرپدر باز کنید...‌

تخصص!

انقدر تشنه ی یک فضای حقیقی و ماده و فعالیت بدنی و گرفتن نتیجه های واضح و کوتاه مدت بودم و انقد تشنه ی تخصص داشتن که با تمام وجود چسبیدم به طراحی الگو و بریدن و دوختن و حظ کردن از دیدن زحماتم در شمایل زیبا و برازنده!

مدت هاست از عالم غیب و مجاز دور شدم و هیچی برام لذت بخش تر از ثمر دادن پارچه ها نیست وقتی انقد با علاقه باغبونیش میکنم...

احساس میکنم خدا هم درکم میکنه و نیازمو میفهمه و میدونه تلاشم در راستای آثار تربیتی کاره...

امام علی ع : ارزش هرکس به تخصص اوست...

فاضل نظری

نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید

طبیعت سهم خود را از تماشای تو میگیرد!


چه حرفها که درونم نگفته میماند...

معماری با نخیجات

ننه که رفت مامان تنها شد.ننه برای مامان زحمت بود .سختی بود اما آدم گاهی با سختی های زندگیشم انس میگیره.با اینکه خونمون نزدیکه مامانیناست خیلی مایل نیستم مدام برم اونجا .یهو بین ایام چهل ننه به ذهنم رسید برم کلاس خیاطی و ساعتای کلاس فسقل خانو بزارم پیش مامان که هم خودم یکمیکم حالم خوب شه هم مامان از تنهایی در بیاد

البته این وجود پر خیر و برکت ننه بود که حتی بعد از فوتش هم اسباب خیر شد برام...

چرا من نمیتونم حداقل روی دو تا موضوع تمرکز کنم؟؟شبا از فکر دوخت و دوز خوابم نمیبره!!

ایشونم میزم که مدام تغییر کاربری میده!


عمیقا می پیشنهادم

تعطیلات!

دو تا کتاب گرفتم از باغ کتاب...سمفونی مردگان و هنر بهتر زندگی کردن!گاهی کتابای مشهورو میگیرم که ببینم مردم از چی خوششون میاد.حتی میخواستم خودت باش دختر رو هم بگیرم اما چون ایام نوجوونی ی کتاب به اسم همه ی چیزهایی که دختران باید بدانند رو خونده بودم نتونستم حس سطحی بودن نداشته باشم بهش...

از خودم ی رفتار عجیب و غیر منتظره بروز دادم.به خودم عمیقا توصیه میکنم همین فردا برم آزمایشمو تکرار کنم

چرا نمیتونم چندتا کارو همزمان انجام بدم و تمرکز داشته باشم؟؟؟انقد این مدت درگیر شدم رشته ی رژیم از دستم در رفت و آخ از یکی دوباری که ناپرهیزی میکنی...

هی ی مسیرا و چیزایی رو انتخاب میکنم بعد میبینم تحمل اقتضائاتشو ندارم...اینا غمگینم میکنه

فسقل خان با تف مبارکش گوشی همسرو به فنا داد و فرداشم دسته ی عینکشو شکوند و ...خسارت های جانی مالی آبرویی ایشون متعاقبا اعلام میشه...


رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی

رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند

چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan