یکی از راه های معالجه غضب ترک معاشرت با افراد عصبی مزاجه...آمپاس یعنی همین که یکی از ارحامت که حق قطع رحمش رو هم نداری عصبی مزاج باشه...
- چهارشنبه ۲۶ دی ۹۷
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست...
یکی از راه های معالجه غضب ترک معاشرت با افراد عصبی مزاجه...آمپاس یعنی همین که یکی از ارحامت که حق قطع رحمش رو هم نداری عصبی مزاج باشه...
گفته بودم کلاس خیاطی میرم؟از همه ی زندگی افتادم امتحانامم نزدیکه اما با ی عالمه امید و انگیزه صبحا پا میشم میرم.فسقل خانو میزارم پیش مامان و بعدش کلاس و دوباره برمیگردم پیش مامان تا وقتی همسر بیاد دنبالمون و برگردیم خونه...کلا حس و حال آوارگی دارم با کوله باری از وسایل خیاطی و لباسای فسقل خان بدوبدو از اینجا به اونجا...استادم خیلی تشویقم میکنه که آفرین به همتت!
مراسم چهلم و امتحانا و خونه تکونی و دوره ی دخترعموها که نوبت منه و جشن تولد من و همسر و فسقل خان که هر سه بهمنه و فاطمیه و شرکت تو مراسما حسابی ذهنمو بهم ریخته کرده...
اینکه همسر موقع بحث و گفت و گو راجب هر چیزی دقیقا هرچیزی!هی بدیهیاتو زیر سوال میبره اعصابمو خورد میکنه،اما خب بدم نیست برام ،تمرین فلسفه ست،صبرمو زیاد میکنه،قدرت استدلالمو بالا میبره،از تحجر و دگم اندیشی دورم میکنه...کلی ام میخندیم اگر دعوامون نشه و قهر نکنم!
نمیدونم چه رفتاری از خودم بروز دادم که همسر برای دوستش که هدیه میخریده برای منم خریده:)
اینجوریه که ما وقتی یکی از بچه ها تولدشه برای اون خواهر یا برادری هم که ممکنه حسادت کنه کادو میخریم:))
روز پنجمه رژیم هستم ،حالم خیلی خوبه کلاس خیلی معنوی بود سر کیفم آورد:)
خیلی مراقبه و تقوا میخواد آدم هرچی جلو چشمش بود نخوره!
شاید اضافه وزنم زیاد نباشه اما سلامتی خیلی بهم انگیزه میده!
این ماسک صورتو هم که هی یادم میره!
خوشا به من که دست تو پرواز هدیه میکند
خوشا به تو که عاشقت صد بار گریه میکند
میخواستم دست بابا رو وقتی رو دنده بود خم شم بوس کنم نشد...نتونستم...نه از غرور از خجالت...
امشب همسر میخواد بره تولد یکی از دوستاش که خانومش دعوت کرده و میخواد شوهرشو گافلگیر کنه
من خیلی حس بدی دارم...واقعا نمیفهمم چرا انقد بهمم ریخته!
میترسم به همسر بگم نرو فکنه حسادته،هم اینکه میبینم دوست داره بره...مشکلم اینه که من اساسا از ارتباط با این خانواده بدم میاد چون قوه ی تجمل گرایی مو تحریک میکنه...
بگذار بگویم که از سراب این و آن بردیم..
بهتر نیست از
بگذار بگویم که از سراب این آب بریدم؟
خلاصه که
شمرده تر بگو با من حروف رفتنت
تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را
دلم گرفته و شکسته و درهم برهمه...
امروز تمام مدت نشستم شلوار پیشبندی دوختم واسه فسقل خان که غصه م یادم بره...
چرا بابا اینجوریه؟؟؟چرا نمیشه باهاش تعامل کرد...چرا این محبت به مو رسیده...