میانه ی میدان

رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست...

مدیریت بحران بلدید؟

یکی از راه های معالجه غضب ترک معاشرت با افراد عصبی مزاجه...آمپاس یعنی همین که یکی از ارحامت که حق قطع رحمش رو هم نداری عصبی مزاج باشه...

یکی یکی...!

گفته بودم کلاس خیاطی میرم؟از همه ی زندگی افتادم امتحانامم نزدیکه اما با ی عالمه امید و انگیزه صبحا پا میشم میرم.فسقل خانو میزارم پیش مامان و بعدش کلاس و دوباره برمیگردم پیش مامان تا وقتی همسر بیاد دنبالمون و برگردیم خونه...کلا حس و حال آوارگی دارم با کوله باری از وسایل خیاطی و لباسای فسقل خان بدوبدو از اینجا به اونجا...استادم خیلی تشویقم میکنه که آفرین به همتت!

مراسم چهلم و امتحانا و خونه تکونی و دوره ی دخترعموها که نوبت منه و جشن تولد من و همسر و فسقل خان که هر سه بهمنه و فاطمیه و شرکت تو مراسما حسابی ذهنمو بهم ریخته کرده...

اینو نگم چی بگم

اینکه همسر موقع بحث و گفت و گو راجب هر چیزی دقیقا هرچیزی!هی بدیهیاتو زیر سوال میبره اعصابمو خورد میکنه،اما خب بدم نیست برام ،تمرین فلسفه ست،صبرمو زیاد میکنه،قدرت استدلالمو بالا میبره،از تحجر و دگم اندیشی دورم میکنه...کلی ام میخندیم اگر دعوامون نشه و قهر نکنم!

میگه بزن به حساب تولدت:/

نمیدونم چه رفتاری از خودم بروز دادم که همسر برای دوستش که هدیه میخریده برای منم خریده:)

اینجوریه که ما وقتی یکی از بچه ها تولدشه برای اون خواهر یا برادری هم که ممکنه حسادت کنه کادو میخریم:))

تقوا

روز پنجمه رژیم هستم ،حالم خیلی خوبه کلاس خیلی معنوی بود سر کیفم آورد:)

خیلی مراقبه و تقوا میخواد آدم هرچی جلو چشمش بود نخوره!

شاید اضافه وزنم زیاد نباشه اما سلامتی خیلی بهم انگیزه میده!

این ماسک صورتو هم که هی یادم میره!



چرا واقعا...

خوشا به من که دست تو پرواز هدیه میکند

خوشا به تو که عاشقت صد بار گریه میکند

گفت دست بابا رو ببوس

میخواستم دست بابا رو وقتی رو دنده بود خم شم بوس کنم نشد...نتونستم...نه از غرور از خجالت...

می روی برو اما...

امشب همسر میخواد بره تولد یکی از دوستاش که خانومش دعوت کرده و میخواد شوهرشو گافلگیر کنه

من خیلی حس بدی دارم...واقعا نمیفهمم چرا انقد بهمم ریخته!


میترسم به همسر بگم نرو فکنه حسادته،هم اینکه میبینم دوست داره بره...مشکلم اینه که من اساسا از ارتباط با این خانواده بدم میاد چون قوه ی تجمل گرایی مو تحریک میکنه...


آشوبم

بگذار بگویم که از سراب این و آن بردیم..

بهتر نیست از 

بگذار بگویم که از سراب این آب بریدم؟


خلاصه که

شمرده تر بگو با من حروف رفتنت

تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را

بد سرپرست!

دلم گرفته و شکسته و درهم برهمه...

امروز تمام مدت نشستم شلوار پیشبندی دوختم واسه فسقل خان که غصه م یادم بره...

چرا بابا اینجوریه؟؟؟چرا نمیشه باهاش تعامل کرد...چرا این محبت به مو رسیده...

۱ ۲
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی

رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند

چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan