گفته بودم کلاس خیاطی میرم؟از همه ی زندگی افتادم امتحانامم نزدیکه اما با ی عالمه امید و انگیزه صبحا پا میشم میرم.فسقل خانو میزارم پیش مامان و بعدش کلاس و دوباره برمیگردم پیش مامان تا وقتی همسر بیاد دنبالمون و برگردیم خونه...کلا حس و حال آوارگی دارم با کوله باری از وسایل خیاطی و لباسای فسقل خان بدوبدو از اینجا به اونجا...استادم خیلی تشویقم میکنه که آفرین به همتت!
مراسم چهلم و امتحانا و خونه تکونی و دوره ی دخترعموها که نوبت منه و جشن تولد من و همسر و فسقل خان که هر سه بهمنه و فاطمیه و شرکت تو مراسما حسابی ذهنمو بهم ریخته کرده...
- دوشنبه ۲۴ دی ۹۷