میانه ی میدان

رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست...

با یکی دو نفر اشکالی نداره

ی مهمونی داریم هر بار میاد خونمون با نهایت دلسوزی شروع میکنه به یاد دادن زندگی بهم 

گلدوناتو ایجا نزار اینجا بزار

پرده هاتو بکش اینور

مبلاتو اینجوری بزار

فرشتو اون ور پهن کن

بزار یادت بدم:سینه ی مرغُ ورق ورق کن لاش پنیر بریز بزار تو فریزر هروقت عجله داشتی ی دقه بنداز تو روغن و...

نه دقیقا با این جمله ها ولی چقدر نزدیکه که بشم این آدم...چقدر تو ناخودآگاهم شبیه شم...

!من البته هربار میرم خونه ی خواهرم شروع میکنم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی

رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند

چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan