میانه ی میدان

رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست...

حالا که میروی همراه جاده ها...

از اینکه دارم چند تا کارو پروژه رو موازی پیش میبرم خوشحالم!از اینکه دارم از توانایی هام استفاده میکنم به تخصصم اضافه میکنم خوشحالم,برنامه های اقتصادی هم کمی بهم چشمک میزنن که بیشتر شور کارآفرینی مشتاقم میکنه تا پول درآوردن,و اینکه این کارا از یادم میبره چند روز پیش وارد آخرین سال دهه سوم زندگیم شدم

برگرد و پس بده تنهایی مرا

آدم علیه سلامی نیستم اما خیییییلی ناراحت میشم پشت سر آدمای علیه سلام حرف بشنوم,بابا اسم اینو میزاره تعصب و مرید بازی اما من اسمشو میزارم حب و بغض که پایه و اساس و خوراک حقیقی دله...

حالا این علیه سلام ننه م باشه یا رهبر عزیزم یا علمای روز,البته که تشنه ی بحث علمی راجب هرکس و هر موضوع و هر عملکردی هستم...

فقه تفریعی برای من حکم علم لاینفعو داره وقتی امروز میخونم و فردا یادم میره!والاع

پ.ن:هفته سوم رژیمم ۷۴درصد موفقیت داشتم تقریبا دو کیلو کم کردم,انقد وقتی دیگران تلاش برای بهتر بودن میکنن بهشون نگید تو که خوبی!!از نظر خودم اضافه وزن دارم ملت!از نظر علمی هم!

مدیریت بحران بلدید؟

یکی از راه های معالجه غضب ترک معاشرت با افراد عصبی مزاجه...آمپاس یعنی همین که یکی از ارحامت که حق قطع رحمش رو هم نداری عصبی مزاج باشه...

یکی یکی...!

گفته بودم کلاس خیاطی میرم؟از همه ی زندگی افتادم امتحانامم نزدیکه اما با ی عالمه امید و انگیزه صبحا پا میشم میرم.فسقل خانو میزارم پیش مامان و بعدش کلاس و دوباره برمیگردم پیش مامان تا وقتی همسر بیاد دنبالمون و برگردیم خونه...کلا حس و حال آوارگی دارم با کوله باری از وسایل خیاطی و لباسای فسقل خان بدوبدو از اینجا به اونجا...استادم خیلی تشویقم میکنه که آفرین به همتت!

مراسم چهلم و امتحانا و خونه تکونی و دوره ی دخترعموها که نوبت منه و جشن تولد من و همسر و فسقل خان که هر سه بهمنه و فاطمیه و شرکت تو مراسما حسابی ذهنمو بهم ریخته کرده...

اینو نگم چی بگم

اینکه همسر موقع بحث و گفت و گو راجب هر چیزی دقیقا هرچیزی!هی بدیهیاتو زیر سوال میبره اعصابمو خورد میکنه،اما خب بدم نیست برام ،تمرین فلسفه ست،صبرمو زیاد میکنه،قدرت استدلالمو بالا میبره،از تحجر و دگم اندیشی دورم میکنه...کلی ام میخندیم اگر دعوامون نشه و قهر نکنم!

میگه بزن به حساب تولدت:/

نمیدونم چه رفتاری از خودم بروز دادم که همسر برای دوستش که هدیه میخریده برای منم خریده:)

اینجوریه که ما وقتی یکی از بچه ها تولدشه برای اون خواهر یا برادری هم که ممکنه حسادت کنه کادو میخریم:))

تقوا

روز پنجمه رژیم هستم ،حالم خیلی خوبه کلاس خیلی معنوی بود سر کیفم آورد:)

خیلی مراقبه و تقوا میخواد آدم هرچی جلو چشمش بود نخوره!

شاید اضافه وزنم زیاد نباشه اما سلامتی خیلی بهم انگیزه میده!

این ماسک صورتو هم که هی یادم میره!



چرا واقعا...

خوشا به من که دست تو پرواز هدیه میکند

خوشا به تو که عاشقت صد بار گریه میکند

گفت دست بابا رو ببوس

میخواستم دست بابا رو وقتی رو دنده بود خم شم بوس کنم نشد...نتونستم...نه از غرور از خجالت...

می روی برو اما...

امشب همسر میخواد بره تولد یکی از دوستاش که خانومش دعوت کرده و میخواد شوهرشو گافلگیر کنه

من خیلی حس بدی دارم...واقعا نمیفهمم چرا انقد بهمم ریخته!


میترسم به همسر بگم نرو فکنه حسادته،هم اینکه میبینم دوست داره بره...مشکلم اینه که من اساسا از ارتباط با این خانواده بدم میاد چون قوه ی تجمل گرایی مو تحریک میکنه...


۱ ۲ ۳ . . . ۵ ۶ ۷ ۸
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی

رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند

چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan